آدم ها چه موجوداتي دلگيری هستند
وقتي سوزنشان را نخ ميکنی
تا برايت دروغ ببافند .
چقدر ميچسبد سيگارت را در گوشه اي بکشی
و هيچ کس با خنده های تو
به عقده هايش پي نبرد .
از آدم ها دلگيرم
که خوب های خودشان را از بد ِ تو
مو شکافی ميکنند
و بد هايشان را در جيب های لباس هايی
که ديگر از پوشيدنش خجالت ميکشند
پنهان ميکنند .
از اينکه ژست يک ادم خوب را ميگيرند
وقتي هواي اعتراف داري
و درد هايت را که ميشنوند
خيالشان راحت ميشود هنوز ميتوانند کمي خودشان را
از تو خوب تر ببينند .
از آدم ها دلگيرم
وقتي تمام دنيايشان اثبات کردن است .
همين که گيرت بياورند
تمام آنچه را که نمي توانند به خورد ِ خودشان دهند
به تو اثبات مي کنند .
به کسي غير از خود
برتري هايشان را آويزان کنند
تا از دور به کلکسيون افتخاراتشان نگاه کنند
و هر بار که ايمانشان را از دست دهند
آنقدر امين حسابت ميکنند
که تو را گواه ميگيرند .
ايمانشان که از دست دادند با طعنه ميگويند :
اين اعتماد به نفس را که از سر راه نياورده ام .
از آدم ها دلگيرم
از اينکه صفت هايشان را در ذهنشان آماده کرده اند
و منتظر مانده اند تا تکان بخوری
و ببينند به کدام صفت مينشينی
و تو را هی توصيف کنند
هی توصيف کنند
هی توصيف کنند .
خنده ات بگيرد که چقدر شبيهشان نيستي
دردشان بيايد و انتقامش را از تو بگيرند
تا ديگر به آنها اين حس را ندهی
که کسی وجود ندارد که شبيهشان باشد .
از آدم ها دلگيرم
که گرم ميبوسند و دعوت ميکنند
سرد دست ميدهند و به چمدانت نگاه ميکنند
دلت
دلت که از تمام دنيا گرفته باشد
تنها به درد بازگشت به زادگاهت ميخوری
دلم گرفته است .
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.